غایت گرایی و
مباحث مربوط به آن
2- سودگرایی
اخلاقی یا سود عمومی
الف) مکتب جرمی
بنتام(1748-1832)
ب) مکتب
استوارت میل(۱۸۰۶
–۱۸۷۳(
دیدگاه صحیح در
معیار ارزش فعل اخلاقی
از
جمله مسائل مهم در فلسفهی اخلاق، تعیین ارزش فعل اخلاقی است. در یک تقسیم کلی
نظریّات مختلف در مورد تعیین معیار ارزش اخلاقی افعال را میتوان به دو دسته
غایت گرایانه و وظیفه گرایانه تقسیم
کرد. دیدگاه غایتگرایی در فلسفهی اخلاق به هدف و غایت رفتار نظر دارد و ارزش
اخلاقی کار را براساس نتیجهی خارجی آن تعیین میکنند. لذت، سود، قدرت، رفاه و
کمال، هر یک غایاتی هستند که به عنوان معیار ارزشهای اخلاقی از سوی مکاتب اخلاقی
غایتگرا معرفی شدهاند.در این مقاله با نگاهی به شاخههای مختلف مکتب
غایتگرایی در فلسفهی اخلاق به نقد مهمترین دلائل آنها خواهیم
پرداخت.
فلسفه اخلاق به عنوان رشتهای مستقل از فلسفه و اخلاق در طلیعه قرن بیستم
(1903میلادی) با کتاب مبانی اخلاق[1]
جرح ادوارد (1873- 1959) به جامعه علمی جهان معرفی شد. این علم در فرهنگ اسلامی با
اینکه از دیرباز به صورت پراکنده در ضمن مباحث فلسفی، اخلاقی، کلامی و علم اصول
مطرح بوده، بنابر دلایل مختلف به صورت مستقل و شایسته مورد توجه قرار نگرفته است.
این در حالی است که جریان بیامان ترجمه و آثار مکاتب اخلاقی غرب و لزوم دفاع منطقی
از مبانی اخلاقی اسلام، توجه ویژه به این شاخه از علم را بیش از پیش ضروری
مینماید.
از
جمله مسائل مهم در فلسفهی اخلاق، تعیین ارزش فعل اخلاقی است که نظریات مختلفی را
چه در غرب و چه در بین متفکّرین اسلامی به سوی خود جلب کرده است. این نوشتار بر آن
است تا با نظری به مبحث غایت گرایی، اقوال نظریه پردازان غرب را مطرح ساخته، و با
تکیه بر مبانی اسلامی مورد ارزیابی قرار دهد.
انسان در این جهان موجودی است که با اراده و اختیار و با عقل آفریده شده
است، به همین جهت انسان دو نوع افعال انجام میدهد؛ فعل طبیعی و فعل اخلاقی. فعل
طبیعی فعلی است که انسان در طول زندگی روزمرهاش آن را انجام میدهد و انگیزها و
محرّکهای مختلفی دارد. مثلاً انسان وقتی گرسنه میشود، غذا میخورد یا یک کسی او را
مورد اهانت قرار میدهد، در مقابلش از حق خود دفاع میکند. در کارها و افعال طبیعی
و عادی، انسان و حیوان هر دو مشترکند، ولی بعضی کارها هستند که مافوق افعال
طبیعیاند. گاهی این سری افعال را «کار انسانی» میگویند؛ به دلیل اینکه مافوق
کارهای حیوانیاند. مثل شکر و سپاسگذاری. این چنین کارها را افعال اخلاقی
مینامند.
شهید
مطهری در مورد ارزش اخلاقی و تفاوت آن با دیگر انواع ارزش
میگوید:
«کارهایی را ما به آنها کار اخلاقی میگویم، میبینم که فرقشان با کار عادی
این است که قابل آفرین و ستایش و تحسیناند. به عبارت دیگر بشر برای اینگونه کارها
ارزش قایل است. تفاوت کار اخلاقی با کار طبیعی این است که کار اخلاقی در وجدان هر
بشری دارای ارزش است، یعنی یک کار ارزشمند و گرانبها است، نه از نوع قیمت و ارزشی
است که برای یک کارگر قایل است که ارزش مادی به اصطلاح ایجاد میکند و استحقاق
مبلغی یا پول یا کالا در مقابل کار خودش پیدا میکند، بلکه یک نوع ارزش مافوق این
ارزشها است که با پول و کالای مادی قابل مقایسه نیست. کارهای اخلاقی در ذهن و وجدان
دارای ارزش و قیمت گرانبها است ولی نوع ارزشش با ارزشهای مادی، متفاوت است، و آن یک
ارزش دیگری است، مافوق این ارزشهای مادی.»[2]
حال
سخن اینجاست که معیار و ملاک فعل اخلاقی چیست و ارزشی و اخلاقی بودن آنها را از کجا
میتوان اخلاق نامید؟
در
پاسخ به این سؤال دیدگاههای مختلفی مطرح شده است. بعضی بر این باورند که
معیار فعل اخلاقی اینست که آن عمل برای غیر باشد و هدفش، غیر از خود باشد. طبق این
نظریه هر فعلی که هدفش خود انسان باشد، غیر اخلاقی است و هر فعلی که برای غیر از
خود انجام شود، اخلاق نامیده میشود. بعضی دیگر گفتهاند که فعل اخلاقی فعلی است که
ناشی از احساسات نوع دوستانه باشد. طبق این نظریه منشأ یک فعل، عاطفهی نوع دوستی
بود، آن فعل اخلاقی است.
نظریات و مکاتب اخلاقی در مورد تعیین معیار ارزش اخلاقی افعال را در یک
تقسیمبندی کلی میتوان به
دو دسته تقسیم کرد. نظریههای غایت گرایانه و نظریههای وظیفه گرایانه. در ادامه به
مکتب غایت گرایی در اخلاق، نظری خواهیم افکند.
این
دیدگاهها به هدف و غایت رفتار نظر دارد و ارزش اخلاقی کار را براساس غایت و
نتیجهی خارجی آن تعیین میکنند. لذت، سود، قدرت، رفاه و کمال، هر یک ممکن است غایت
و نتیجه اخلاقی کارها و معیار ارزشهای اخلاقی به حساب آیند.
در
این دیدگاهها، ملاک درستی یا نادرستی و بایستگی و نبایستگی یک رفتار همان ارزشهای
بیرونی و خارج از حوزهی اخلاق است که به وجود میآورد.
نظریات غایتگرا، درستی یک عمل را صرفاً به وسیله تعیین میزان فایدهی حاصل
از آن قابل تشخیص میدانند. یک عمل در صورتی از لحاظ اخلاقی درست است که نتایج آن
بیشتر مطلوب باشد تا نامطلوب. نظریات غایتگرا، در ابتداء نتایج خوب و بد عمل را
محاسبه میکنند، سپس تعیین میکنند که آیا مجموع نتایج خوب بر نتایج بد غلبه دارد
یا نه. اگر نتایج بد بیشتر بود در این صورت عمل مورد نظر از لحاظ اخلاقی نادرست و
اگر نتایج خوب بیشتر بود، در این صورت، این عمل از لحاظ اخاقی درست است.[3]
ویلیام کی فرانکنا معتقد است:
«در
اینجا این نکته حایز اهمیت است که در غایت گرایی، ارزش اعمال اخلاقی، وابسته به
ارزش غیر اخلاقی نسبی آن چیزی است که به وجود میآورند یا به دنبال ایجاد هستند.
ابتنای کیفیت یا ارزش اخلاقی چیزی، بر ارزش اخلاقی، نتیجهاش، دوری است. پس غایت
گرا، کار درست، الزامی و اخلاقاً خوب را به چیزی بنا مینهد که از لحاظ غیراخلاقی
خوب است.»[4]
درادامه به توضیح برخی مکاتب اخلاقی که آنها را میتوان غایت گرا به
حساب آورد اشاره میکنیم.
از
جمله مهمترین شخصیّتهای مکتب لذّت گرایی میتوان به دو تن اشاره کرد:
آریستیپوس کوری (Aristippus Cyereme) (355-435ق.م) از فلاسفه یونان باستان است که وی را
مؤسس مکتب کورنایی نیز دانستهاند. از نظروی هر کاری که به لذت فرد بینجامد، خوب
است و هر کاری که رنج آور است، بد است.[5]
وی معیار و ملاک ارزشهای اخلاقی را لذت شخصی میداند و بیشتر بر لذتهای جسمانی
تأکید میکند.
بنابراین دیدگاه، معیار خوب و بد، لذت و الم شخصی است. هر انسانی باید چنان
رفتار کند که لذت شخصی او تأمین گردد. از این رو ممکن است که یک عمل برای یک شخص
لذت آور باشد و برای شخص دیگری، درد و رنج آور و برای شخص سوّمی بیتفاوت باشد، که
در این صورت برای شخص اول، خوب، برای شخص دوم، بد و برای شخص سوم دارای ارزش خنثی
است.[6]
درباره اپیکور و شخصیت اخلاقی وی اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی او را دارای
اخلاق فاسد دانسته و برخی او را پیکی یاد کردهاند.[7]
وی معتقد است که غایت و هدف زندگی لذت برون است. وی نیز ملاک حسن و قبح کارها را
لذت میداند. او لذتهای انسان را به سه دسته تقسیم نموده
است.
1-
لذتهای طبیعی و ضروری: مانند خوردن و آشامیدن، ایپیکور تحقق این لذات را همیشه خوب
و پسندیده میداند.
2-
لذتهای غیر طبیعی و غیر ضروری: مانند لذت ازدواج و خوردن غذاهایی لذیذ؛ او
بهرهبردن از این نوع لذتها را در حدّ اعتدلال خوب میداند و افراط و تفریط در
آنها را ناپسند میشمارد.
از
این تقسیم بدست میآید که وی ارزشهای اخلاقی را مطلق و ثابت میداند.[8]
البته ایپیکور بیشتر به لذتهای روحانی تأکید نموده است که بطور عمده در آرامش نفس
و سکون خاطر یافت میشوند. پس لذت گرایی ایپیکوری به هرزگی
نمیانجامد.
الف:
لذت و خوشی تنها غایتی است که دلخواه انسان است و آدمی بطور طبیعی جویای لذت است و
از رنج میگریزد.
ب:
هر شخص لذت و خوشی را برای خود میخواهد و از ناراحتی خویش گریزان
است.
ج:
ارضای میل طبیعی شخص از ارزش ذاتی برخوردار بوده، کارعاقلانه است.[9]
1-
از یک دیدگاه امیال و لذات را میتوان سه دسته کلی قرار داد.
دسته
اول: امیال جسمانی و حسیای که با لذتهای حسی در ارتباطاند هر چند تمامی لذتها
به وسیله نفس درک میشوند، لذتهای حسی با بخشهای خاصی از بدن مرتبطاند مثل
بوییدن یا خوردن.
دسته
دوم: این لذتها از نوع اول بادوامترند و میتوان آنها را از لذتهای نیمه انتزاعی
نامید، مثل بدست آوردن پول و مقام، شغل و موقعیت.
دسته
سوم: کاملا انتزاعی هستند مانند لذتی که انسان از آرامش نفس و روح
میبرد.
پس
لذت انواع مختلفی دارد و باید براساس معیاری غیر از لذت، به تحلیل و تطبیق آنها بر
مصادیق واقعی پرداخت. زیرا انواع مختلف لذت، ارزش اخلاقی یکسانی ندارند و برای
تعیین میزان ارزش هر یک مایه معیار دیگری داشته باشیم. فقط لذت بودن آنها تعیین
کننده نیست.
2-
نقد دیگری که بر لذت گرایان وارد است، چگونگی سنجش لذتها و دردها است. البته «جرمی
بنتام» و دیگران برخی معیارهای برای محاسبه و مقایسه لذت و رنج کارها را ارائه
کردهاند.[10]
همان
گونه که یادآور شد، لذتها و رنجها انواع مختلفی دارند که به تجارب شخصی افراد نیز
محدود نمیشوند و مقایسه شخصی آنها به لحاظ علمی و عملی ناممکن است و نمیتواند نتایج لذت بخش یا
رنجآور اعمال را قاطعانه پیشگویی میکرد.
3-
اشکال اساسی دیگر این دیدگاه، پایه ریزی آن بر یک نظام مادی گرایانه است. این گروه
عموماً لذت را لَذتهای در این جهان خلاصه نمودهاند اما کسی که به خدا و زندگی پس
از مرگ معتقد باشد، بسیاری از لذتها و رنجها که برای او پدید میآید که باید به
آنها نیز توجه کند.
4-
یک ایراد اساسی به این معیار نیز این است که این معیار ماهیتی تناقضآمیز دارد.
زیرا این نظریه میگوید که هر کسی باید دنبال لذات شخصی خود باشد. اگر کسی به این
نظریه پایبند باشد. باید برای دیگران هم چنین توصیه کند و گاهی در صورتی که لذت
شخصی آن با لذت شخصی فرد دیگر مغایرت داشت، میان لذتها تعارض پیش میآید:[11]
نظریهای که اصل سود را تنها معیار نهایی درباره درستی و نادرستی و ارزش و
الزام اخلاقی میداند، به سودگرایی شناخته میشود.
قائلین به این نظریه، معتقدند که غایت اخلاقیای که باید در تمام اعمال و
رفتارمان به دنبال آن باشیم، بیشترین غلبه ممکن خیر بر شر یا کمترین غلبه ممکن شر
به خیر در کل جهان و برای همه انسانها است..[12]
از
مهمترین طرفداران سود عمومی میتوان به دو گروه اشاره
کرد:
جرمی
بنتام[13]
فیلسوف انگلیسی است. وی سوداگرای لذتگرا است بنابراین، خوب را معادل سعات و سعادت
را معادل لذت میداند. وی سود عمومی یا سودگرایی اخلاقی را برای رسیدن به منفعت
شخصی به حساب آورده و به آن توجیه میکند.[14]
او و
امثال او مدعیاند که هر چه سود عمومی افزایش یابد، سود فرد نیز افزایش مییابد و
نیز هر قدر زیان عمومی بیشتر باشد، فرد نیز بیشتر در معرض زیان قرار میگیرد. در
این دیدگاه ملاک و معیار فعل ارزش اخلاقی در توجه نمودن به بیشترین غلبه خیر به شر
یا کمترین غلبه شر بر خیر است. و در حقیقت با این معیار است که میتوان به سود شخصی
رسید.
استدلال:
به
نفع خود ما است که منفعت دیگران را در نظر بگیریم. اگر ما به وعدههایمان وفا
نکنیم، نمیتوانیم از دیگران توقع وفا به عهد داشته باشیم و این در مجموع به ضرر ما
تمام میشود. نیز اگر به دنبال آسیب رساندن به دیگران هستیم، از جامعه ترد شده،
زیان میبینیم.[15]
جان
استوارت میل، فیلسوف انگلیسی منفعت عمومی مطلوب را در تعیین ارزش اخلاقی اصل
میدانست. وی و طرفدارانش منفعت و سود عمومی را بدون در نظر گرفتن منافع شخصی و
اینکه آن را وسیلهای برای رسیدن به سود شخصی خویش بدانند، به لحاظ اخلاقی مطلوب
میدانند.
این
گروه در ارزیابی اخلاقی افعال، به میزان سود و زیان مترتب به نوع کار و نیز ملاک
بیشترین سود برای بیشترین افراد توجه میکنند. بدین منظور، چنانچه میان منافع شخصی
و منافع عمومی تزاحم و اختلافی به وجود آید، باید نفع عمومی را به نفع شخصی ترجیح
داد.
1-بنا بر استدلال مکتب بنتام و امثال آن، در موارد بسیاری ممکن است توجه به
سود عمومی با منافع شخصی مغایرت و تعارض داشته باشد. مثلاً شخصی را در نظر آورید که
از انجام عمل خطرناکی دور میشود و در نتیجه آسیبی نمیبیند در حالیکه ایستادگی او
در آن جا به سود دیگران است ولی اینکار با منافع شخصی او مغایرت دارد. بنابراین
کاملاً روشن است که با این معیار یعنی سود عمومی نمیتوان در ارزش اخلاقی اعمال
قضاوت نمود.
2-
در نقد مکتب استوارت میل و امثال وی باید گفت اگر فقیری بطور پنهانی از ثروتمندی
دزدی کند، به طوری که بد آموزی نداشته باشد، آیا با معیار سود میتوان این کار را
خطا دانست؟ در اینجا کار فقیر بیشترین غلبه شر به خیر را به همراه
ندارد.
3-
اشکال دیگر بر این دیدگاه این است که به چه دلیل باید منفعت عمومی را بر منفعت فردی
ترجیح داد؟ چرا باید از لذت خود برای نفع عمومی صرف نظر کرد؟ ترجیح دادن منافع
دیگران به خود یک حکم بدیهی عقلی نیست.[17]
4-
اشکال دیگر این است که، نفع عمومی چگونه قابل تشخیص است؟ با توجه به پیچیدگیهای
روابط اجتماعی، تشخیص نفع عموم کار آسانی نیست؟ آیا داشتن سلاح هستهای در شرایط
خاص به نفع عموم است یا زیان آنها؟ اگر در یک جامعه بر سر سود عمومی اختلاف نظر جدی
وجود داشت، چه باید کرد؟ پیروان نظریه سودگرایی برای پاسخ به این هیچ معیاری را
ارائه نکردهاند.[18]
در
کمال گرایی، شخص دنبال این نیست که اعمال اختیارش سود عینی داشته باشد یا لذت مادی
برای او پدید آورد. کمالگرا چیزی را اخلاقی میداند که باعث تحقق نفس و تکامل
او شود، یعنی استعدادهای داخل نفس او به فضیلت برسد، در مقابل کمال، نقص نفس است
یعنی به فضیلت نرسیدن قوههای انسان و هرچه باعث آن شود، ضدّ اخلاقی شمرده
میشود.
یکی
از مهمترین مکاتب کمال گرا، قدرتگرایی فریدریش نیچه (1846-1900) فیلسوف آلمانی
است. وی با معرّفی قدرت به عنوان بزرگترین کمال انسانی اخلاق را به دو قسم اخلاق
بردگان و فرهنگیان و اخلاق اربابان تقسم کرد و آنگاه با ملاک قرار دادن اخلاق
اربابان، فعل خوب را فعلی دانست که به انسان قدرت دهد و کاری بد را کاری معرّفی کرد
انسان را ضعیف سازد.[19]
در
ابتدا باید دانست که افعال انسان دارای ویژگی خوبی و بدی واقعی هستند، یعنی ورای
امیال و خواستههای ما دارای جنبههای واقعی و حقیقیاند و مانند آداب و رسوم
اجتماعی، تابع قراردار محض نیستند. از این رو افعال اخلاقی به لحاظ وجود شناختی یا
در ذات خود دارای صفت خوبیاند و به همین دلیل اخلاقی به حساب میآیند، یا بد هستند
و ضد اخلاقی به شما میروند. بنابراین، وقتی در مقام ثبوت میگوییم «عدالت خوب است»
به این معنا نیست که چون «دلخواه ماست» یا کاری است که مورد پسند همگان است، خوب
است، بلکه به این معنی است که بین عدالت ورزیدن و کمال مطلوب، رابطه ضروری برقرار
است.[20]
توضیح بیشتر آنکه چون قضایای اخلاقی، قضایای اخباری هستند و از موضوع و
محمول تشکیل میشوند و موضوعات در قضایای اخلاقی، عناوینی انتزاعی هستند.[21]بنابراین
برای انتزاع مفهوم خوبی یک نوع تناسب میان دو حقیقت واقعی و عینی لازم است؛ مثلاً
میان کار اختیاری انسان و کمال مطلوب او، در صورتی که آن کار، شخص را به آن کمال
مطلوب برساند، خوب است و اگر او را از کمال دور کند، بد.
بر
این اساس خوبی و بدی نیز در واقع به معنای منافرت و ملایمت با کمال مطلوب انسان
است. اگر بین افعال اختیاری، با کمال مطلوب انسان رابطهای مناسب برقرار باشد، آن
کار خوب و اگر رابطهی نامناسب باشد، بد است. البته ممکن است که برخی در تشخیص
مصداق واقعی کمال مطلوب اشتباه کند. [22]
از اینرو لازم است تا در شناخت مصداق صحیح کمال انسانی دقّت کافی را به خرج داد. در
مکتب اخلاقی اسلام، کمال حقیقی انسان، قرب به ذات الهی و تشبّه به صفات ربوبی
معرّفی شده است و هرچه انسان در راه تحصیل این صفات و تقرّب به ذات پروردگار بیشتر
گام بردارد به کمال نهایی خود نزدیکتر میشود.
دیدگاه غایت گرایی در اخلاق که ارزش عمل را به نتیجه و غایتی که بر فعل
مترتّب است میداند، دارای شاخههای متعدّدی است که هرکدام امری را
مانند لذّت، سود، کمال به عنوان معیار سنجش اخلاقی افعال معرّفی کردهاند. در
مورد این مکتب اخلاقی باید گفت اگرچه لحاظ پیامد افعال در قضاوت و ارزیابی ارزش
اخلاقی آنها مهمّ و ضروری است، ولی در مصداق شناسی صحیح کمال انسانی نیز باید دقّت
نظر کافی را به کار برد. به تعبیر دقیقتر همانگونه که در نظام اخلاقی اسلام
مطرح است، کمال حقیقی و نهایی انسان قرب الی الله است و هر آنچه انسان را به این
کمال نزدیکتر کند، ارزش اخلاقی بیشتری دارد و هرآنچه انسان را از آن دور کند،
فعل ضدّ اخلاقی میباشد.
1-
مصباح یزدی، محمد تقی، بررسی و نقد مکاتب اخلاقی، قم: مؤسسه آموزشی و
پژوهشی امام خمینی، 1384.
2-
مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام
خمینی، 1376.
3-
مصباح یزدی، محمد تقی،
فلسفه اخلاق، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ و نشر بین الملل، چاپ چهارم:
1388
4-
مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران: انتشارات صدرا، چاپ دوم:
1384.
5-
جمعی
از نویسندگان،فلسفهی اخلاق، نشر معارف، قم، چاپ دوم، 1386.
6-
ویلیامز، برنارد، فلسفه اخلاق، ، نشر معارف، قم، 1383.
7-
فرانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق، مؤسسه فرهنگی طه، چاپ اول،
1376.
8-
کاپلستون، فردریک، تاریخ
فلسفه(از بنتام تا راسل)، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی،
سروش، 1388.
9-
صانعیدره بیدی، منوچهر، فلسفه
اخلاق در تفکر غرب، تهران: دانشگاه شهید بهشتی،1386
[1] - Principal
Elhliea
[2]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج22، ص305
[3] برنارد ویلیاز، فلسفه اخلاق،383، ص17-18.
[4]. فرانکنا، ویلیام کی. فلسفه اخلاق، ص45-46.
[5]. کاپلستون، فردریک تاریخ فلسفه، ج1،
ص145.
[6]. مصباح یزدی، محمد تقی، فلسفه اخلاق، ص149.
[7]. جمعی از محققان، فلسفه اخلاق، نشر معارف، چاپ
دوم، 1386، ص57.
[8]. مصباح یزدی، محمد تقی، فلسفه اخلاق، ص160.
[9]. فلسفه اخلاق، ص57 (نشر معارف)
[10]. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج8، از بنتام
تاراسل، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص27.
[11]. جمعی از نویسندگان، فلسفه اخلاق، نشر معارف، قم،
چاپ دوم،1386، ص59-60.
[12]. همان، ص86.
[13] - Jeremy
Bontham
[14]. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، 1384، ص30.
[15]. جمعی از نویسندگان، فلسفه اخلاق، ص46.
[16] -
متفکر و
نویسندۀ چیردهدست بریتانیایی بزرگ قرن نوزدهم، که در زمینه منطق، نظریه شناخت، اخلاق و اقتصاد قلم می زد. وی همچنین شخصیتی فعال در عرصه سیاست بهشمار
میآمد.(نقل
از ویکیپدیا)
[17]. صانعیدره بیدی، منوچهر، فلسفه اخلاق در
تفکر غرب، ص16.
[18]. جمعی از نویسندگان، فلسفه اخلاق،
ص60-66.
[19]. ویلیان کی فرانکنا، ویلیام کی، فلسفه اخلاق،
ص48.
[20]. جمعی از نویسندگان، فلسفه اخلاق، نشر معارف قم،
چاپ دوم، 1386، ص76.
[21]. محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج1، ص51.
[22]. جمعی از نویسندگان، فلسفه اخلاق،
ص76-77.